آب،آباداني

آب،آباداني (( وَ جَعَلنا مِن الماءَ كُلُّ شَي ء حَيّ و ما زندگاني هر چيزي را از آب قرار داديم (سوره انبياء آيه 30) .))

1. «آب آبادی است»؛ یعنی هر جا آب هست، آبادی هم هست.

2. «آب از آب تکان نمی خورد»؛یعنی آرامش و ایمنی به کمال موجود است.

3. «آب از دریا می بخشد»؛ یعنی با چیزی بی ارزش منّت می نهد.

4. «آب از دستش نمی چکد»؛ یعنی بسیار ممسک است؛

5. «آب از دهان سرازیر شدن»؛ یعنی بی نهایت شیفته چیزی شدن.

6. «آب از سرچشمه، گِل است»؛ یعنی عیب کار یا مانع اَمر از مقامی بالاتر است.

7. «آب از سر گذشتن»؛ یعنی بدبختی به آخر رسیدن.

8. «آب با غربال پیمودن»؛ یعنی کاری عبث کردن.

9. «آب به دهان آوردن»؛ یعنی رغبتی مفرط به چیزی پیدا کردن.

10. «آب بر آتش زدن»؛ یعنی فتنه ای را نشاندن، غمی را تسلی دادن.

11. «آب بر آسمان انداختن»؛ یعنی بسیار خشمگین شدن.

12. «آب به روی کار آوردن». یعنی امری را ترقّی دادن.

13. «آب بر سیمان بستن»؛ یعنی به امری غیر ممکن دست زدن.

14. «آب به سوراخ مورچه ریختن»؛ یعنی شمار بسیاری یک دفعه از جایی بیرون آمده اند.

15. «آب پارسال، نان پیرارسال»؛ یعنی روزگاری دراز است که محتاج و بی چیز است.

16. «آب پاکی به دست کسی ریختن»؛ یعنی ناگهان کسی را از امری ناامید کردن.

17. «آبِ حناست»؛ یعنی چای کم رنگ است.

18. «آب در جگر نداشتن»؛ یعنی بی اندازه فقیر بودن.

19. «آب در جوی داشتن»؛ یعنی صاحب بختی مقبل و روزگاری مساعد است.

20. «آب در چیزی بستن»؛ یعنی مالی را به اسراف و تبذیر خرج کردن.

21. «آب در چیزی کردن»؛ یعنی غش و دغل در آن به کار بردن.

22. «آب در دست داری مخور»؛ یعنی بسیار شتاب کن.

23. «آب در دلش تکان نمی خورد»؛ یعنی بسیار آهسته می رود.

24. «آب در دهان خشک شدن»؛ یعنی بسیار شگفت زده شدن.

25. «آب در دیده نداشتن»؛ یعنی بی شرم بودن.

26. «آب زیر کاه»؛ یعنی نهان کار.

27. «آب که آمد تیمّم برخاست»؛ یعنی چون اصل آمد، بدل و فرع را مکانتی نماند.

28. «آب که از سرگذشت چه یک گز چه صد گز»؛ یعنی کار از کار گذشته است. تلاش فایده ای ندارد.

 منبع:

1. على اکبر دهخدا، امثال حکم، ج 1، چاپ هفتم، امیرکبیر، 1370 حرف آ.        


برچسب‌ها: ضرب المثل

[ سه شنبه سیزدهم 11 1394 ] [ 12:43 ] [ رسول گلی زاده ]

[ (0) نظر]

X